کیاناکیانا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات بهار زندگیمان کیاناجان

ده ماهگی دخترم

زیباترین پرنسس دنیاااااا ده  ماهگی ات مبارک کیاناجان در این ماه سریع تا تکیه گاه ببینی دستت را می گیری و بلند میشوی می ایستی و تا جایی که می توانی به وسیله تکیه گاه حرکت می کنی ، سعی میکنی از مبل یا تخت و ... بالا بیایی اگه مطابق با قدت باشد که حتماً بالا می یایی ، دندون هایت وقتی میخندی یا دهنت باز هست به راحتی قابل دیدن هست، وقتی داری چهار دست و پا می روی و ما دنبالت می آییم حرکتت را سریع تر می کنی، با دستت  سریع همه چیز را بر میداری ، موقع غذاخودن دستت را داخل غذا می زنی و داخل دهانت می گذاری (راه دهانت را به خوبی بلد هستی)،چراغ را خاموش و روشن می کنی و به شدت از این کار ذوق زده می شوی ، روی پاهایت به صورت چهار زانو می ...
30 تير 1396

جشن دندونی

پرنسس نازم قرار شد در پست بعدی علت آمدنمان به اصفهان را بگم  ما اومدیم اصفهان که برای شما جشن دندونی بگیریم   (چون تولدت احتمالا نمی توانند همه ی اقوام مامانی حضور داشته باشند با بابایی تصمیم گرفتیم که جشن دندونی را اصفهان بگیریم که یک جشن زیبا هم کنار اقوام مامانی داشته باشی) از قبل مامان جون زهرا مهمان ها را دعوت کرده بود در مهمانی خانم ها همراه بچه هاشون بودن(عمه زینت همراه فرناز و نازنین ، عمه بدری همراه ریحانه و سارا ، عمه زهرا ، زنمو لیلا، زنمو الهه همراه با فاطمه ، مادر ، خاله سمیرا ،زندایی طیبه همراه با حنانه، زندایی الهام همراه با علی و النا، زنمو مهری همراه با هاجر ، خاله خدیجه همراه با نازنین و یاسمین ، مستاجرمان...
26 تير 1396

سفر به اصفهان برای یک جشن سوپرایزی

کیانا جان خانواده سه نفری ما در تاریخ 96/4/23 (یعنی نه ماه و بیست و سه روزگی شما) به همراه باباجون مصطفی و مامان جون زهرا و خاله نیلوفر با ماشین بابایی ساعت ده شب عازم اصفهان شدیم.(بابا جون مصطفی به همراه عمو حسن در تاریخ 96/4/10 اومدن شیراز پیشمون و عمو حسن یه هفته پیشمون بود و رفت و بعد مامان زهرا در تاریخ 96/4/16 به شیراز اومد) البته در پست بعدی اعلام می کنم علت آمدنمان به اصفهان چی بوده خاله خدیجه به همراه آقا هادی و نازنین و یاسمین (96/4/25) اومدن اصفهان.(که بعد می گم چرا اومدن ) خوب ایندفعه اصفهان گردی رفتیم و قند عسل مامانی  کلی استقبال کردی و به همه چیز با دقت توجه کردی (96/4/27) پرنسس ناز همراه با مامان نوشین ،بابا م...
23 تير 1396

اولین تجربه شهربازی

عشق مامانی امروز (96/4/17) همراه با بابایی و مامانی و مامان جون زهرا و باباجون مصطفی و عمو حسن رفتیم شهربازی خلیج فارس ، بیشتر اسباب بازی ها مناسب سن شما نبود ولی همین که در محیط بازی در کنار بچه ها بودی حس کردم که بهت خوش گذشته باشه  (شب بعد از اینکه از شهربازی آمدیم عمو حسن به اصفهان رفت)   ...
17 تير 1396

اولین آب بازی با بچه ها

دختر عزیزم امروز که شما نه ماه و سیزده روزت بود، به خاله ثریا(نوه عمه بابا) گفتم امیر علی و مهدی (دو تاپسراش) را بیاره توحیاط و با هم سه تایی آب بازی کنید و شما چون کلا آب بازی هم دوست داری کلی بهت خوش گذشت و کیف کردی (متاسفانه خانواده خاله ثریا دارند از پایین میرند صدرا و شما نمی تونی زیاد آب بازی را با بچه ها تجربه کنی ولی اگه بتونم موقعیتشو برات فراهم می کنم ) ...
13 تير 1396
1